داستان دومین کرکس اگر من مولف کتابهای درسی بودم...

او با بوی زننده ی مرگ آشنا بود. و به عنوان عضوی از کلاب بنگ-بنگ، گروهی چهارنفره از عکاسان شجاعی که دوران آپارتاید آفریقای جنوبی را مستند کرده بودند، بیشتر از سهم خود شاهد غم و دلشکستگی بود.

کوین کارتر در سال 1993 به سودان می رود تا قحطی آنجا را به تصویر بکشد. پس از یک روز عکاسی خسته کننده در روستای آیُد، به میان بیشه زاری می رود. در آنجا صدای هق هقی را می شنود که از سمت یک کودک می آید، کودکی لاغر و نحیف. او در میانه راه به سمت یک مرکز تغذیه از پا افتاده است.

وقتی کارتر مشغول عکاسی از او شد، یک کرکس لاشخور فربه در نزدیکی کودک به زمین نشست. بنا بر گزارش ها به کارتر توصیه شده بود که به علت بیماری به قربانیان دست نزند. بنابراین، او به جای کمک مستقیم به کودک حدود بیست دقیقه منتظر ماند به این امید که آن پرنده بال هایش را باز کند و از آنجا برود.

اما پرنده نرفت. کارتر کرکس را ترساند و دید که کودک برخاسته و به سمت مرکز راهش را ادامه می دهد. کارتر سیگاری روشن می کند و شروع می کند با خدا حرف زدن و گریستن.

تعداد        20   اسلایدفایل  پاورپوینت   در حالت به صورت فشرده در قالب  winzipقابل دانلود می باشد.

در همان حال کرکسی نزدیک می شود تا بعد از مردن بچه کارش را بسازد. کارتر هم منتظر می ماند و بعد از 20 دقیقه انتظار صبرش تمام می شود، عکسش را می گیرد و می رود. کارتر اگرچه در جلب توجه نسبت به ماجرای سودان موفق عمل کرد اما در یک مورد ناکام بود: او نمی دانست در جواب مخاطب هایی که از عاقبت کودک می پرسیدند چه جوابی بدهد! او وظیفه اش را انجام داده بود اما تلخی اتهامات در مورد بی وجدانی او نسبت به سوژه بیشتر از شیرینی موفقیتش بود. همه اینها باعث شد تا کارتر 33 ساله در 27 جولای 1994 یک شلنگ به اگزوز ماشینش وصل کند و با تنفس منواکسیدکربن زندگی اش را تمام کند. نیویورک تایمز علاوه بر اینکه کارتر را به پولیترز رساند، خبر فوتش را هم پوشش داد.

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانشجو آنلاین دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید